شتونلغتنامه دهخداشتون . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) ثوب شتون ؛ جامه ٔ نرم . (ازمحیط المحیط) (از اقرب الموارد). || به معنی شاتن ، بافنده ٔ جامه است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). بافنده . (منتهی الارب ). || جامه های نرم . گویا ج ِ شتن است . (منتهی الارب ). به صیغه ٔ جمع آمده به معنی جامه های نرم
شتیویینلغتنامه دهخداشتیویین . [ ش َ تی وی یی ] (اِخ ) نام قبیله ای است از محمودیین از حجایا که یکی از قبایل شرقی اردن هاشمی است . (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 582).
شطونلغتنامه دهخداشطون . [ ش َ ] (ع ص )چاه دورتک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چاه دورفرود. (مهذب الاسماء). || چاهی که در آن از دو طرف با دو رسن آب کشندو دهانه ٔ آن فراخ و پایین وی تنگ باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جهت دور
کبشدیکشنری عربی به فارسیقوچ , گوسفند نر , دژکوب , پيستون منگنه ابي , تلمبه , کلوخ کوب , کوبيدن , فرو بردن , بنقطه مقصود رسانيدن , سنبه زدن , باذژکوب خراب کردن , برج حمل
پیستونفرهنگ فارسی عمیدآلتی در موتور اتومبیل و ماشینهای دیگر به شکل گلوله که به محض انفجار گاز در سیلندر به حرکت میآید و بهوسیلۀ آلت دیگر که به دستۀ پیستون یا شاتون موسوم است حرکت را به میللنگ انتقال میدهد.
پیستونpistonواژههای مصوب فرهنگستان[فیزیک] استوانۀ فلزی لغزنده در استوانهای دیگر که در برابر فشار شاره یا با فشار به شاره حرکت رفتوبرگشت انجام دهد [حملونقل هوایی، قطعات و مجموعههای خودرو] قطعهای معمولاً استوانهای که یک سر آن بسته و سر دیگرش باز است و در داخل یک سیلندر حرکت رفتوبرگشت دارد و نیروی حاصل از احتراق سوخت در سیلندر
پیستونفرهنگ فارسی عمیدآلتی در موتور اتومبیل و ماشینهای دیگر به شکل گلوله که به محض انفجار گاز در سیلندر به حرکت میآید و بهوسیلۀ آلت دیگر که به دستۀ پیستون یا شاتون موسوم است حرکت را به میللنگ انتقال میدهد.