پیشنذرex-votoواژههای مصوب فرهنگستانپیشکشی آیینی به یک قدیس یا ایزد که بهشرط اجابت یک خواسته یا سپاسگزاری از موهبتی یا بهعنوان نشانهای از ایمان تقدیم میشود
نذریلغتنامه دهخدانذری . [ ن َ ] (ص نسبی ) آنچه نذر کنند. آنچه نذر شده باشد. نذرانه . منسوب به نذر. رجوع به نذر شود: آش نذری . گوسفند نذری .
نذورلغتنامه دهخدانذور.[ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَذْر : به ایفای نذور ونوافل قیام کرد. (سندبادنامه ص 279). رجوع به نَذْر شود. || (مص ) نَذْر. رجوع به نَذْر شود.
نَذَرْتُفرهنگ واژگان قرآننذر کردم (کلمه نذر به معناي اين است که انسان چيزي بر خود واجب کند که واجب نباشد)