خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیلبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیلبار
/pilbār/
معنی
آن مقدار بار که بر پشت یک پیل حمل شود؛ بارِ یک پیل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیلبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیلوار› [قدیمی] pilbār آن مقدار بار که بر پشت یک پیل حمل شود؛ بارِ یک پیل.
-
واژههای همآوا
-
پیل بار
لغتنامه دهخدا
پیل بار. (اِ مرکب ) پیلوار. بار یک پیل . آن مقدار که یک پیل تواند حمل کرد. کنایه از بسیار بسیار، معنی ترکیبی آن آنقدر بارکه آنرا پیل بردارد از عالم خروار و شتربار. (آنندراج ) : در پیلبار از تو مقصود نیست که پیل تو چون پیل محمود نیست .نظامی .
-
پیل بار
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) پیلوار، آن مقدار که بر پشت پیل حمل شود.
-
جستوجو در متن
-
پیلوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فیلوار› [قدیمی] pilvār ۱. مانند پیل؛ پیلمانند.۲. (اسم) = پیلبار
-
پیل محمود
لغتنامه دهخدا
پیل محمود. [ ل ِ م َ مو ] (اِخ ) پیلانی که سلطان محمود از فتح هندوستان بغزنین برده بود و همین شهرت دارد. (آنندراج ):زر پیلبار از تو مقصور نیست که پیل تو چون پیل محمود نیست .نظامی .
-
پیل بار
لغتنامه دهخدا
پیل بار. (اِ مرکب ) پیلوار. بار یک پیل . آن مقدار که یک پیل تواند حمل کرد. کنایه از بسیار بسیار، معنی ترکیبی آن آنقدر بارکه آنرا پیل بردارد از عالم خروار و شتربار. (آنندراج ) : در پیلبار از تو مقصود نیست که پیل تو چون پیل محمود نیست .نظامی .
-
فیلوار
لغتنامه دهخدا
فیلوار. [فیل ْ ] (اِ مرکب ) پیلوار. (فرهنگ فارسی معین ). پیلبار. فیلبار. باری که فیل آن را حمل کند : عنصری از خسرو غازی شه زابل به شعرفیلوار زر گرفت و دیبه و اسب و ستام . سوزنی .- فیلوارافکن . رجوع به این کلمه شود.
-
پیلوار
لغتنامه دهخدا
پیلوار. (ص مرکب ) مانند فیل . فیل آسا. پیل سان . فیلوار : چون بوم بام چشم به ابرو برد بخشم وز کینه گشته پره ٔ بینیش پیلوار. سوزنی . || چون فیل از گرانی و عظم جثه . به اندازه و به قدر پیل . (فرهنگ نظام ). به قدر جسد پیل . (انجمن آرا). به گونه ٔ فیل از...
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...