پیناسلغتنامه دهخداپیناس .(اِخ ) از نامهای خاص یهودان و در مقام تذلیل و ناپاکیزگی کسی گویند: فلان ملا پیناس است . (فرهنگ نظام ).
ناز و نیازلغتنامه دهخداناز و نیاز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شیوه های عشق و حسن و حرکات و سکناتی که از طرفین سر زند. (آنندراج ) (بهار عجم ). || ناز و نعمت . نعمت و فراوانی : چنین گفت با دختر سرفرازکه ای پروریده به ناز و نیاز.فردوسی .<br
بیناسلغتنامه دهخدابیناس . (اِ) دریچه ٔ خانه را گویند. (برهان ). بیناسگ . دریچه ٔ خانه را گویند. (از منتهی الارب ) (انجمن آرا). دریچه . (جهانگیری ). پیناس . (آنندراج ).
بیناسکلغتنامه دهخدابیناسک . (اِ) بیناس . پیناسک .دریچه ٔ خانه . (از برهان ). پیناس . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). پینسک . بیناسگ . دریچه . (شرفنامه ٔ منیری ).
اسپیناسلغتنامه دهخدااسپیناس . [ اِ ] (اِخ ) شارل . سرتیپ فرانسوی . مولد سِساک . وی لوئی ناپلئون را در کودتای دوم دسامبر یاری کرد و بسال 1858 وزیر داخله گردید و در ماژِنتا کشته شد. (1815 - 1859 م
ملاپیناسلغتنامه دهخداملاپیناس . [ م ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) آدم پاره پوره و ژولیده و شوریده رنگ و بد سر و وضع و خسیس طبع. ظاهراً علت این تشبیه آن است که ملایان یهود کمتر به سر و وضع خود می پردازند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).