نوبیلغتنامه دهخدانوبی . (ص نسبی ) منسوب است به بلاد نوبه . (ازسمعانی ) (از السامی ). اهل سرزمین نوبه : ز زنگی و نوبی سیه تر ز قاردگرگونه گون برده ٔ بی شمار. اسدی .|| زبان مردم سرزمین نوبه . زبانی که اهالی نوبه بدان تکلم کنند. || وا
باب نوبیلغتنامه دهخداباب نوبی . [ ب ِ ] (اِخ ) دروازه ای ببغداد : ... امیر قتلغشاه فرمود تا او را [نوروز را] فروکشیدند و میان او بدونیم زدند و سر او رابر دست پولادقیا ببندگی حضرت فرستاد و از آنجا ببغداد فرستادند و چند سال بر در باب نوبی بر سر چوب بود... (تاریخ غازانی چ انگ
نیباءلغتنامه دهخدانیباء. [ ن َ ] (ع ص ) تأنیث انیب است . (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به انیب شود.
نبالغتنامه دهخدانبا. [ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محفوظ قرشی دمشقی ، معروف به ابن الحورانی و مکنی به ابوالبیان . ادیب لغوی و شاعر و فقیه و صوفی قرن ششم هجری است . وی از ملازمان ارسلان دمشقی صوفی معروف بود. طریقه ٔ بیانیه را بدو منسوب میدارند. از آثار اوست : منظومة فی الصاد و الضاد. وی به سال <s