ژوستنلغتنامه دهخداژوستن . [ ت َ ] (اِخ ) (قدیس ) نام نویسنده ٔ رساله ٔ دفاع از دین مسیحی . وی بسال 165 م . به شهادت رسید. ذکران او سیزدهم آوریل است .
ژوستینلغتنامه دهخداژوستین . (اِخ ) نام قدیسه ای از مردم پارو. وی در زمان دیوکلسین بسال 304 م . به شهادت رسید. ذکران او بیست وششم سپتامبر است .
ژوستینلغتنامه دهخداژوستین . (اِخ ) نام قدیسه ای متولد در انطاکیه . وی در حدود سال 304 م . در نیکومدی به شهادت رسید. ذکران او هفتم اُکتبر است .
ژوستنلغتنامه دهخداژوستن . [ ت َ ] (اِخ ) نام مورخ لاتینی در قرن دوم میلادی . زمان زندگانی این مورخ درست معلوم نیست و تصور میکنند که در زمان آنتونن ها بخصوص آنتونن لوپیو (مقدس ) زندگانی میکرده است (یعنی تقریباً بین 138 و 161 م
پیوستنیلغتنامه دهخداپیوستنی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (ص لیاقت ) ازدر پیوستن . که پیوستن تواند. درخور پیوستن .
پیوستنفرهنگ فارسی عمید۱. پیوند کردن؛ متصل کردن.۲. (مصدر لازم) به هم رسیدن: ◻︎ دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را / که مدتی ببریدند و باز پیوستند (سعدی۲: ۴۱۹).۳. (مصدر لازم) به هم بسته شدن؛ متصل شدن.
پیوستنلغتنامه دهخداپیوستن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص ) مقابل گسیختن . متصل کردن . اتصال دادن . وصل . (دهار) (تاج المصادر). وصیلة؛ بهم آوردن . ترصیص ؛ بهم کردن . (دهار). الحاق کردن . منضم ساختن . رجوع به پیوندیدن شود : یکروز بهرام با سپاه
پیوستندیکشنری فارسی به عربیاربط , اسمنة , التزم به , تعلق , جاور , حليف , شريک , شق , لحام , مزيد , ملحق , موسسة فرعية , موصل , نوع
پیوستنفرهنگ فارسی معین(پِ وَ تَ) (مص م .) 1 - وصل کردن ، اتصال دادن . 2 - افزودن ، ملحق کردن . 3 - وصلت کردن ، ازدواج کردن . 4 - سرودن ، به نظم درآوردن .
درپیوستنلغتنامه دهخدادرپیوستن . [ دَ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) پیوستن . متصل شدن . ملحق شدن . (ناظم الاطباء). تلفق : لَوغ ؛ درپیوستن به کسی . (از منتهی الارب ). || وصل کردن . || چسبیدن . || متحد کردن . (ناظم الاطباء). || ادامه دادن .- درپ
درهم پیوستنلغتنامه دهخدادرهم پیوستن . [ دَ هََ پ َ / پ ِوَ ت َ ] (مص مرکب ) آمیخته شدن و متصل گردیدن . (ناظم الاطباء). التکاک . (از منتهی الارب ). || به هم متصل ساختن . ترتیب دادن : مجدالدین محمود کفایت خویش درآن مبذول داشت «وهدنه علی دخن » ص
سخن پیوستنلغتنامه دهخداسخن پیوستن . [ س ُ خ َ پ َی ْ /پ ِی ْ وَ ت َ ] (مص مرکب ) تنسیق کلمات : از راه انبساط و اتحاد سخن پیوست . (سندبادنامه ص 69).
فساد پیوستنلغتنامه دهخدافساد پیوستن . [ ف َ / ف ِ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) فساد انگیختن . فتنه و آشوب بپا کردن . یاغی شدن : اگر بر آن برفتندی این مرد فسادی نپیوستی . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فساد انگیختن