چارحرفیلغتنامه دهخداچارحرفی .[ ح َ ] (ص نسبی ) کلمه ای که دارای چهار حرف باشد. هرکلمه ای که چارحرف از حروف الفباء در آن باشد. کلمه ٔچارحرفی از قبیل : مادر، بابا، جهان ، زانو و غیره .
عرعرولغتنامه دهخداعرعرو. [ ع َ ع َ ] (ص نسبی ) متصف به صفت عرعر کردن ، یعنی ناهنجار و بی هنگام بانگ ناموزون برآوردن . || مجازاً، بچه ٔ نحس و بداخلاق و زرزری . (فرهنگ لغات عامیانه ).
چهارحرفیلغتنامه دهخداچهارحرفی .[ چ َ ح َ ] (ص نسبی ) کلمه ای که از چهار حرف تشکیل شده باشد. مانند: آغوش . رباعی . رجوع به چارحرفی شود.