خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چاشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چاشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čāšt] čāšt ۱. اول روز؛ ساعتی از آفتاب گذشته: ◻︎ از پس هر شامگهی چاشتیست / آخر برداشت فروداشتیست (نظامی۱: ۶۳)، ◻︎ ظلمتی را کآفتابش برنداشت / از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت (مولوی: ۱۱۳).۲. غذایی که قبل از ظهر میخورند: ◻︎ صبح تو شام گشت ...
-
واژههای مشابه
-
چاشت خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹چاشتهخور، چشتهخور، چاشنیخور، چاشتخور› [قدیمی] čāštxār ۱. کسی که چاشت بخورد؛ چاشتخورنده؛ آنکه طعام چاشت بخورد.۲. کسی که یک بار غذای لذیذی بهرایگان خورده و باز هم به طمع آن باشد.
-
چاشت دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاشدان› [قدیمی] čāštdān ۱. ظرفی که غذای چاشت را در آن بگذارند.۲. ظرف نان و طعام.
-
جستوجو در متن
-
چاشته خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] čāštexor = چاشتخوار
-
ضحوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضحوَة] [قدیمی] zahve نیمچاشت.
-
ناشتاشکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nāštāšekan غذایی اندک که در بامداد بخورند؛ چاشت.
-
چاشته بندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čāštebandi سفرهای که در آن غذای چاشت را ببندند و با خود ببرند.
-
چاشتگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاشتگه› [قدیمی] čāštgāh هنگام چاشت؛ وقت چاشت؛ هنگامی از روز که آفتاب برآمده باشد؛ هنگام چاشت خوردن؛ چاشتگاهی؛ چاشتگاهان: ◻︎ بسا کسا که چو من سوی خدمتش رفتند / به چاشتگاه غمین، شادمان شدند به شام (فرخی: ۲۴۱).
-
تضحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تضحیَة] [قدیمی] tazhiye ۱. غذا خورانیدن به کسی در وقت چاشت.۲. قربانی کردن گوسفند یا شتر؛ ذبح کردن.
-
چاشدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چاشتدان، چاشکدان› [قدیمی] čāšdān ۱. ظرفی که در آن غذای چاشت را بگذارند.۲. ظرفی که در آن نان و خوردنی دیگر بگذارند.۳. جای ریختن غله؛ انبار غله.