المزلغتنامه دهخداالمز. [ اُ م َ ] (اِ) گرگ تیغ. قورت تیکان . (یادداشت مؤلف ) . رجوع به قورت تیکان شود.
المظلغتنامه دهخداالمظ. [ اَ م َ ] (ع ص ) اسب که در لب زیرین وی سپیدی باشد، و اگر در لب زبرین اسب باشد آن را ارثم گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص 19). در حاشیه ٔ صبح الاعشی آمده : اصل آن انمط با نون و طاء بو
المشلغتنامه دهخداالمش . [ اُ م ِ ] (ترکی ، ص ) لفظ ترکی است بمعنی «شده ».(غیاث اللغات ) (آنندراج ). امروزه در آذربایجان اولمش یا اولموش تلفظ کنند.
علمصلغتنامه دهخداعلمص . [ع ُ ل َ م ِ ] (ع ص ) چیز شگفت که بدان تعجب کنند. (منتهی الارب ). آنچه از آن تعجب شود. (از اقرب الموارد).