چاکدارلغتنامه دهخداچاکدار. (نف مرکب ) شکافته . دریده . پاره . عضوی یا جامه ای که شکافتگی و بریدگی داشته باشد. || ترکیده . کفیده .
اقدارلغتنامه دهخدااقدار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَدَر، بمعنی فرمان و حکم و اندازه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ج ِ قِدْر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قدر شود.
اقدارلغتنامه دهخدااقدار. [ اِ ] (ع مص ) توانا گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اقذارلغتنامه دهخدااقذار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قذر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قذر شود.
اقذارلغتنامه دهخدااقذار. [ اِ ](ع مص ) بسیار گفتن . || پلید و چرکین یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
سوراخدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، متخلخل، اسفنجی، سوراخسوراخ کلیددار توخالی، پوک، پوچ، میانتهی، مقعر چاکدار، فاصلهدار
فاصلهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد لهدار، شکافته، چاکدار، چاک، چاکچاک، قاچقاچ، گشوده، باز دارای ترک، ترک برداشته، شکسته، جدا توخالی، پوک، پوچ، میانتهی، مقعر متخلخل، سوراخدار
لولالغتنامه دهخدالولا. [ ل َ / ل ُ ] (اِ) لولب آهنی که وسیله ٔ اتصال لنگرهای در به چهارچوب و گشاد و بند در است .- لولای توهمی ؛ نوعی از لولا که جفتهااز یکدیگر جدا نگردند.- لولای چاکدار ؛ نوعی لولا که دو