چراغکارrigging gaffer, rigger 2واژههای مصوب فرهنگستانشخصی که مسئول پیاده کردن طرحهای نوری سربرقکار و استقرار چراغها یا ساختن واحدهای نوری یا تهیۀ وسایل نوری مورد نیاز سرصحنه است
کار چراغ خلوتیانلغتنامه دهخداکار چراغ خلوتیان . [ رِ چ َ / چ ِ غ ِ خ َل ْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از افروختن به دوام باشد و روشن ساختن جای تاریک را نیز گویند. || دوده افکندن . (برهان ) (آنندراج ) : ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
چراغ کور شدنلغتنامه دهخداچراغ کور شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مردن شخصی که از او هیچکس نماند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوراجاق شدن . اجاق کور شدن . فرزند نداشتن . فرزند آوردن نتوانستن .
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
lucubratingدیکشنری انگلیسی به فارسیlucubrating، بانور چراغ کار کردن، دوده چراغ خوردن، شب زنده داری کردن و زحمت کشیدن
lucubratesدیکشنری انگلیسی به فارسیlucubrates، بانور چراغ کار کردن، دوده چراغ خوردن، شب زنده داری کردن و زحمت کشیدن
lucubratedدیکشنری انگلیسی به فارسیlucubrated، بانور چراغ کار کردن، دوده چراغ خوردن، شب زنده داری کردن و زحمت کشیدن