چربیکافت هوازیaerobic lipolysisواژههای مصوب فرهنگستانتجزیۀ مولکولهای چربی در مجاورت اکسیژن که با تولید انرژی همراه است
کافتلغتنامه دهخداکافت . (مص مرخم ) کافتن . شکافتن : سپاهی که دارد سر از شه دریغبباید همی کافت آن سر به تیغ.رودکی (ص 1168).
کافتلغتنامه دهخداکافت . [ف ِ ] (اِخ ) سمجی است جای باش دزدان که در آنجا متاع خود را نگاه میدارند و فراهم آرند. (منتهی الارب ).