چربکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ربکردن، مرهم مالیدن، مرهمگذاشتن، پماد زدن، کِرِم زدن، کره مالیدن واکس زدن، براق کردن، جلا دادن، صیقلی کردن، روشن کردن، درخشان کردن روان کردن
تربفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مکر؛ حیله؛ تزویر.۲. زبانآوری؛ چربزبانی: ◻︎ اندر آمد مرد با زن چربچرب / گندهپیر از خانه بیرون شد به ترب (رودکی: ۵۳۴).۳. (اسم مصدر) گزافگویی.۴. حرکت از رو