چرب کردنلغتنامه دهخداچرب کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روغن در طعام ریختن .غذا را به روغن آلودن . روغندار کردن طعام و غذا را. || روغن مالیدن و اندودن و فرسودن . (ناظم الاطباء). چ
گردن چرب کردنلغتنامه دهخداگردن چرب کردن . [ گ َ دَ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . (آنندراج ). مطیع کردن . رام نمودن : گردن رعنا غزالان را کند خط چرب و نرم نی به ناخن میکند مور ضع
گردن چرب کردنلغتنامه دهخداگردن چرب کردن . [ گ َ دَ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . (آنندراج ). مطیع کردن . رام نمودن : گردن رعنا غزالان را کند خط چرب و نرم نی به ناخن میکند مور ضع