چرخهلغتنامه دهخداچرخه . [ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی و نباتی باشد که بعربی «شکاعی » گویند، بسبب آنکه بسیار سست و ساق باریک است ، چه هرگاه کسی را بسیار ضعیف و لاغر بینند، گویند: «کانه عود شکاعی ». (برهان ) (آنندراج ). چرخله . (ناظم الاط
چرخهفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز شبیه چرخ.۲. چرخ دستی که زنان با آن نخ میریسند؛ چرخ کوچک پنبهریسی؛ چرخ نخریسی: ◻︎ ازآن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همیگیر (نظامی۲: ۱۰۲).۳. آلتی در چرخ نخریسی دستی که نخ دور آن پیچیده میشود.۴. کلاف نخ.
روش روزهای معیارstandard days methodواژههای مصوب فرهنگستانپرهیز از نزدیکی محافظتنشده در روزهای 8 تا 19 چرخۀ قاعدگی
روشهای باروریآگاهیfertility awareness methods, awareness mothodsواژههای مصوب فرهنگستانروشهای طبیعی تنظیم خانواده مبتنی بر آگاهی از دورۀ باروری در چرخۀ قاعدگی و پرهیز از رابطۀ جنسی محافظتنشده در این دوره
روشهای تقویمیcalendar-based methodsواژههای مصوب فرهنگستانروشهای تنظیم خانواده مبتنی بر پرهیز از نزدیکی محافظتنشده از شروع روزهای باروری در چرخۀ قاعدگی تا پایان آن متـ . فنون تقویمی calendar techniques
مَحِيضِفرهنگ واژگان قرآنعادت ماهيانه زنان - حيض- قائدگي (چرخهٔ قاعدگی یا سیکل قاعدگی در واقع تغییرات فیزیولوژیکی است که در زنان بارور جهت تولیدمثل جنسی رخ میدهد و هر ماه یک تخمک بالغ شده و آمادهٔ تشکیل جنین میشود. در این مدت به تدریج بافت رحم نیز آمادهٔ نگهداری جنین میشود. اگر لقاح صورت نگیرد، تخمک دفع شده و بافت پوششی
چرخهلغتنامه دهخداچرخه . [ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی و نباتی باشد که بعربی «شکاعی » گویند، بسبب آنکه بسیار سست و ساق باریک است ، چه هرگاه کسی را بسیار ضعیف و لاغر بینند، گویند: «کانه عود شکاعی ». (برهان ) (آنندراج ). چرخله . (ناظم الاط
چرخهفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز شبیه چرخ.۲. چرخ دستی که زنان با آن نخ میریسند؛ چرخ کوچک پنبهریسی؛ چرخ نخریسی: ◻︎ ازآن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همیگیر (نظامی۲: ۱۰۲).۳. آلتی در چرخ نخریسی دستی که نخ دور آن پیچیده میشود.۴. کلاف نخ.
دوچرخهلغتنامه دهخدادوچرخه . [ دُ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دو + چرخ + نسبت و اتصاف )، ترجمه ٔ درست از فرانسوی بیسیکلت وسیله ٔ نقلیه دارای دو چرخ لاستیکی که به وسیله ٔ دو رکاب بر اثر فشار پاها به حرکت درآید.(از ذیل برهان چ معین ). وسیله ٔ سواری است که
چهارچرخهلغتنامه دهخداچهارچرخه . [ چ َ / چ ِ چ َ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی مرکب ) آنچه دارای چهار چرخ باشد. || (اِ مرکب ) نوعی گاری که دارای چهارچرخ است . رجوع به چارچرخه شود.
چارچرخهلغتنامه دهخداچارچرخه . [ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) نوعی گاری است که دارای چهار چرخ است . رجوع به گاری شود.
چرخهلغتنامه دهخداچرخه . [ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی و نباتی باشد که بعربی «شکاعی » گویند، بسبب آنکه بسیار سست و ساق باریک است ، چه هرگاه کسی را بسیار ضعیف و لاغر بینند، گویند: «کانه عود شکاعی ». (برهان ) (آنندراج ). چرخله . (ناظم الاط
سه چرخهلغتنامه دهخداسه چرخه . [ س ِ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) وسیله ٔ نقلیه ای که با سه چرخ حرکت کند. حرکت آن یا به وسیله ٔ نیروی موتور یا گردانیدن اهرمی که با واسطه ٔ زنجیری چرخها را بحرکت درمی آورد، صورت میگیرد. (فرهنگ فارسی معین ).