شیبندهلغتنامه دهخداشیبنده . [ ب َ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از شیبیدن . یعنی آمیخته شونده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || آمیخته و برهم زده . (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به شیبیدن و شیبانیدن شود.
سر چسبندهsticky end, cohesive end, staggered endواژههای مصوب فرهنگستانسر ناهمتراز حاصل از برش زیمایهای قطعهای از دِنای دورشتهای که با سر مکمل خود از قطعهای دیگر جفتوجور میشود متـ . پایانۀ چسبنده sticky terminus, cohesive terminus پایانۀ جورشونده compatible terminus, compatible end پایانۀ بیرونزده protruding terminus
سر چسبندهsticky end, cohesive end, staggered endواژههای مصوب فرهنگستانسر ناهمتراز حاصل از برش زیمایهای قطعهای از دِنای دورشتهای که با سر مکمل خود از قطعهای دیگر جفتوجور میشود متـ . پایانۀ چسبنده sticky terminus, cohesive terminus پایانۀ جورشونده compatible terminus, compatible end پایانۀ بیرونزده protruding terminus