خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چسته
/časte/
معنی
۱. نغمه؛ آهنگ؛ آواز.
۲. ساغری؛ کیمخت؛ پوست کفل چهارپایان؛ پوست اسب و الاغ که دباغت شده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسته
لغتنامه دهخدا
چسته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) بمعنی نغمه و آهنگ باشد. (برهان ). نغمه را گویند. (جهانگیری ). بمعنی نغمه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نغمه و آهنگ . (ناظم الاطباء). نغمه . (فرهنگ نظام ). آواز و آهنگ خوانندگی : ز قول مطرب دلکش نیوشی چسته های خوش ز دست س...
-
چسته
لغتنامه دهخدا
چسته . [ چ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) شیردان گوسفند و بز و امثال آنرا گویند. (برهان ). شیردان بز و گوسفند و غیره باشد. (جهانگیری ). شیردان گوسپندان و غیره ، و آن معده ٔ اولین است از هر دو معده ٔ حیوانات سبزه خوار. (آنندراج ). شیردان گوسپند و بز و جز آن (ناظم...
-
چسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] časte ۱. نغمه؛ آهنگ؛ آواز.۲. ساغری؛ کیمخت؛ پوست کفل چهارپایان؛ پوست اسب و الاغ که دباغت شده باشد.
-
چسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čoste شیردان گوسفند.
-
واژههای مشابه
-
چسته خوار
لغتنامه دهخدا
چسته خوار. [ چ َ ت َ / ت ِ خوا / خا] (نف مرکب ) کسی که اطعمه ٔ مرغوب بی تلاش روزی او شود، چرا که «چسته » چیزی خوردنی است . (غیاث ) (آنندراج ). چشته خوار. چشته خور. رجوع به چشته و چشته خور شود.
-
چسته نفسی
لغتنامه دهخدا
چسته نفسی . [چ ُ ت َ / ت ِ ن َ ف َ ] (حامص مرکب ) پرگویی . وراجی . چس نفسی . گفتن سخن دراز و بیهوده . رجوع به چس نفسی شود.
-
جستوجو در متن
-
صاغری
لغتنامه دهخدا
صاغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت و چسته و پوست خر و یاپوست اسب دباغی شده . رجوع به ساغری شود. || قسمی کفش مخصوص علما و طلاب قدیم بی پشت پاشنه ، با پاشنه ٔ بلند، کبودرنگ و چرم روی پا، گره های خردتر ازگره های نارنج داشت . مقابل نعلین که پشت پا...
-
ساقری
لغتنامه دهخدا
ساقری . (ترکی ، اِ) ساغری . کیمخت . (آنندراج از بهار عجم ) (ملحقات برهان ). چرمی است که از پوست کفل خر یا اسب ساخته شود. چسته . || کفل اسب . || قسمی کفش طلاب دینی و علماء از چرمی دانه دار چون پوست پلنگی و امثال آن . رجوع به ساغری شود.
-
ساغری
لغتنامه دهخدا
ساغری . [ غ َ ] (ترکی ، اِ) چرمی است که از پوست کفل خر ساخته میشود و رویش ناهموار است . (فرهنگ نظام ). ساغری را نیز [ چسته ] گویند و آن را از پوست کفل گورخر و اسب و استر و خر و الاغ سازند و از آن کفش و چیزهای دیگر دوزند. (برهان ). چرم کفل اسب و یاخر ...
-
داهول
لغتنامه دهخدا
داهول . (اِ) داهل . داحول . داخول . علامتی که دهقانان بجهت دفع جانوران زیانکار در میان زراعت نصب کنند. (برهان ). علامتی که بر اطراف زراعت نصب کنند برای منع وحوش و طیور از خراب کردن زراعت . هراسه . (غیاث ). آدم شکلی که برای رمانیدن وحوش و طیور در باغ ...
-
شیردان
لغتنامه دهخدا
شیردان . (اِ مرکب ) آوند شیر. (ناظم الاطباء). ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند. ظرف برای شیر خوردن .ظرف شیرخوری . شیرخوری . شیردانی . (یادداشت مؤلف ). || شکنبه ٔ بزغاله و گوسپند. (ناظم الاطباء). چیزی است مثل کدو که گوسفند را در بالای شک...