سماروغلغتنامه دهخداسماروغ . [ س َ ] (اِ) رستنی باشد که آنرا خایه دیس گویند چه به تخم مرغ می ماند و کلاه دیوان هم خوانند در زمینهای نمناک و دیوارهای حمامهاو صحراها روید. میتوان خورد آنچه در جاهای دیگر بروید بسبب سمیتی که دارد نمی خورند، گویند شیره ٔ آن جلدی بصر دهد و عوام آنرا چترمار گویند. (از
سماروکلغتنامه دهخداسماروک . [ س َ ] (اِ) کبوتر. (جهانگیری ). کبوتر باشد که به عربی حمام گویند.(برهان ) (آنندراج ). رجوع به سباروک و سپاروک شود.