چشمانداز مشترکshared vision, join vision, common visionواژههای مصوب فرهنگستانچشماندازی که غالب اعضای جامعه آن را در اندیشه و قلب خود میپرورانند
چشم اندازلغتنامه دهخداچشم انداز. [ چ َ / چ ِ اَ ] (اِمرکب ) منظر و مد بصر. (ناظم الاطباء). منظره ٔ وسیع باصفا. (فرهنگ نظام ). چشم افکن . منظره . دورنما. رجوع به چشم افکن شود. || نگاه . (ناظم الاطباء).
چشم اندازفرهنگ فارسی عمید۱. مساحتی از صحرا یا دامنۀ کوه که چشم همۀ آن را ببیند.۲. منظره؛ دورنما؛ چشمافکن.۳. منظرۀ وسیع باصفا.
چشم اندازدیکشنری فارسی به عربیطل عليه , فرصة , مراقبة , مشهد , منظر , منظر طبيعي , منظور , وجهة النظر
چشم اندازدیکشنری فارسی به انگلیسیbird's-eye view, landscape, outlook, panorama, perspective, scene, scenery, scenic, spectacle, view, vista
فنّاوریهای همگراconverging technologiesواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی همافزا از فنّاوریهای مختلف برای یک هدف یا چشمانداز مشترک
بیانیۀ چشماندازvision statementواژههای مصوب فرهنگستانشرح چشماندازی که برای ذینفعان و اعضای جامعۀ صاحب چشمانداز تدوین میشود