لغتنامه دهخدا
زهگیر. [ زِ ] (اِ مرکب ) معروف است و آن انگشترمانندی باشد از شاخ و استخوان و غیره که در انگشت ابهام کنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). انگشتری باشد که از شاخ حیوان و استخوان و غیره سازند و به وقت تیراندازی در نر انگشت کنند. (غیاث ). و زه کمان را بدان گیرند