چنباتمه زدنلغتنامه دهخداچنباتمه زدن . [ چُم م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چک زدن . چمباتمه زدن . چندک زدن . پس زانو نشستن .جلوس قرفصاء. سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن . و رجوع به چمباتمه زدن و چنباتمه و چنباتمه نشستن شود.
چنباتمهلغتنامه دهخداچنباتمه . [ چُم ْ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نوعی نشستن . چُک . چندک . چمباتمه . نشستن پس زانو. قُرفُصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به چک و چمباته و چندک و چنباتمه زدن و چنباتمه نشستن شود.
چنباتمه نشستنلغتنامه دهخداچنباتمه نشستن . [ چُم ْ م َ / م ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) چنباتمه زدن . چمباتمه نشستن . به چک نشستن . چندک زدن .پس زانو نشستن . سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن . رجوع به چمباتمه نشستن و چنباتمه و چنباتمه زدن شود.
squattingدیکشنری انگلیسی به فارسیچرت زدن، چمباتمه زدن، چمباتمه نشستن، قوز کردن، چندک زدن، چنباتمه زدن
چنباتمه نشستنلغتنامه دهخداچنباتمه نشستن . [ چُم ْ م َ / م ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) چنباتمه زدن . چمباتمه نشستن . به چک نشستن . چندک زدن .پس زانو نشستن . سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن . رجوع به چمباتمه نشستن و چنباتمه و چنباتمه زدن شود.
چنباتمهلغتنامه دهخداچنباتمه . [ چُم ْ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نوعی نشستن . چُک . چندک . چمباتمه . نشستن پس زانو. قُرفُصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به چک و چمباته و چندک و چنباتمه زدن و چنباتمه نشستن شود.
چنباتمهلغتنامه دهخداچنباتمه . [ چُم ْ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نوعی نشستن . چُک . چندک . چمباتمه . نشستن پس زانو. قُرفُصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به چک و چمباته و چندک و چنباتمه زدن و چنباتمه نشستن شود.