چهاراسبه تاختنلغتنامه دهخداچهاراسبه تاختن . [ چ َ / چ ِ اَ ب َ / ب ِ ت َ ] (مص مرکب ) با چهار اسب بسوی چیزی یا جایی تاختن . || کنایه از تند رفتن و عجله و شتاب داشتن است : فلان را دیدم که چهاراسبه میتازد و می آید؛ سخت بشتاب می آید.
چهاراسبهلغتنامه دهخداچهاراسبه .[ چ َ / چ ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) دارای چهار اسب .- کالسکه ٔ چهاراسبه ؛ که با چهار اسب کشیده شود. (یادداشت مؤلف ). کالسکه ای که چهار اسب به آن بسته باشند. کالسکه ای
چهاراسبهلغتنامه دهخداچهاراسبه .[ چ َ / چ ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) دارای چهار اسب .- کالسکه ٔ چهاراسبه ؛ که با چهار اسب کشیده شود. (یادداشت مؤلف ). کالسکه ای که چهار اسب به آن بسته باشند. کالسکه ای
چهاراسبهلغتنامه دهخداچهاراسبه .[ چ َ / چ ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) دارای چهار اسب .- کالسکه ٔ چهاراسبه ؛ که با چهار اسب کشیده شود. (یادداشت مؤلف ). کالسکه ای که چهار اسب به آن بسته باشند. کالسکه ای