لغتنامه دهخدا
چهاردهاة. [ چ َ دُ ] (اِخ ) (مرکب از: چهار+ دُهاة، ج ِ داهی )، یعنی چهارگربزان و چهارزیرکان و مراد معاویةبن ابی سفیان ، زیادبن ابیه ، عمروبن العاص ، مغیرةبن شعبة باشد : آن خداوند در بحر تفکر بطلب درّ صواب غوطه خورد و رائی زد که هرگز اندیشه ٔ آن چهار شخ