چهارلنگرلغتنامه دهخداچهارلنگر. [ چ َ / چ ِ ل َگ َ ] (ص مرکب ) که لنگر چهار دارد. کشتی بزرگ که چهار لنگر داشته باشد. || (اِ مرکب ) کنایه ازچهار دست و پای حیوان باشد. رجوع به چارلنگر شود.
چارلنگرلغتنامه دهخداچارلنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) کشتی بزرگ که چهارلنگر داشته باشد. (آنندراج ) : لنگر شکوه باد کند دفع، پس چرادر چارلنگر است روان باد صرصرش . خاقانی .چو طوفانی دیده ٔ تر شدم ز مژگان خود چارلنگر شدم . <p class