چهارمادر سفلیلغتنامه دهخداچهارمادر سفلی . [ چ َ / چ ِ دَ رِ س ُ لا ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج : هفت پدر علوی را در دوازده منزل حرکت و سیر داد، چهارمادر سفلی را در صمیم عالم علوی مقر و مفر پدید کرد. (ظهیری سندبادنامه ص <span
چهارمادرلغتنامه دهخداچهارمادر. [ چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج . || (اِخ ) چهار ستاره ٔ نعش از بنات النعش باشد. رجوع به چارمادر شود.
چهارمادرلغتنامه دهخداچهارمادر. [ چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج . || (اِخ ) چهار ستاره ٔ نعش از بنات النعش باشد. رجوع به چارمادر شود.
چهارمادرلغتنامه دهخداچهارمادر. [ چ َ / چ ِ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . چهارآخشیج . || (اِخ ) چهار ستاره ٔ نعش از بنات النعش باشد. رجوع به چارمادر شود.