خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار جوی فطرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آئورت
فرهنگ فارسی عمید
بزرگترین سرخرگ بدن که از بطن چپ قلب خارج میشود و توسط شاخههای خود خون را به تمام بدن میرساند؛ امالشرایین.
-
آخرت
فرهنگ فارسی عمید
۱. بازپسین.۲. جهانی که به اعتقاد دینداران مردم پس از زنده شدن به در آنجا وارد میشوند و به اعمال آنها رسیدگی میشود؛ جهان دیگر؛ آن جهان؛ آن سرای.
-
آدمی سیرت
فرهنگ فارسی عمید
خوشخوی؛ خوشاخلاق؛ کسی که دارای صفات پسندیده است.
-
اپرت
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نمایش که شامل مکالمه، رقص، و آوازهای سبک دلانگیز و خندهدار است.
-
اثارت
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی را برانگیختن.۲. جمعآوری، بهویژه جمعآوری اموالی که بهزور از کسی گرفته شده است.
-
اجرت
فرهنگ فارسی عمید
۱. مزد؛ مزد کار؛ دستمزد.۲. کرایه.
-
ادارت
فرهنگ فارسی عمید
به گردش درآوردن؛ گرداندن؛ چرخاندن.
-
اسارت
فرهنگ فارسی عمید
اسیر و گرفتار بودن.
-
اسپرت
فرهنگ فارسی عمید
۱. ورزش.۲. (صفت) ورزشکار: آدم اسپرت.۳. (صفت) ورزشی: لباس اسپرت.۴. غیر رسمی و ساده؛ مناسب برای مکانهای غیر رسمی: در مهمانیهای رسمی هم لباسهای اسپرت میپوشد.
-
استارت
فرهنگ فارسی عمید
لحظۀ حرکت ورزشکاران.
-
استنارت
فرهنگ فارسی عمید
روشن شدن.
-
اسکورت
فرهنگ فارسی عمید
۱. مشایعت؛ همراهی.۲. (اسم) هیئت مشایعتکنندگان.۳. (اسم) گروهی که برای محافظت یا احترام همراه شخص مهمی حرکت میکنند.
-
اعلی حضرت
فرهنگ فارسی عمید
بلندجایگاه؛ عنوان مخصوص پادشاه.
-
امارت
فرهنگ فارسی عمید
۱. امیر شدن.۲. فرمانروایی.۳. (اسم) منصب امیر.۴. (اسم) حوزۀ فرمانروایی امیر.
-
اورت
فرهنگ فارسی عمید
بسیارزیاد؛ فراوان.