خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آجیل فروش
فرهنگ فارسی عمید
فروشندۀ آجیل؛ کسی که آجیل درست میکند یا آجیل میفروشد.
-
آشفته هوش
فرهنگ فارسی عمید
پریشانحواس: ◻︎ بدو گفتم ای یار آشفتههوش / شگفت آمد این داستانم به گوش (سعدی۱: ۱۵۹).
-
آغوش
فرهنگ فارسی عمید
بغل؛ بر؛ سینه.〈 در آغوش گرفتن: (مصدر متعدی) کسی را در بغل گرفتن و دو دست را دایرهوار دور تنۀ او فراهم آوردن و او را به سینه چسباندن؛ به آغوش کشیدن.
-
آگنده گوش
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه گوش شنوا ندارد؛ کر.۲. کسی که به پند و اندرز گوش ندهد؛ اندرزناپذیر: ◻︎ پریشیدهعقل و پراگندههوش / ز قول نصیحتگر آگندهگوش (سعدی۱: ۱۰۳).
-
آگوش
فرهنگ فارسی عمید
= آغوش۱
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی عمید
کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده؛ آهنپوشیده.
-
اخروش
فرهنگ فارسی عمید
شور و غوغا.
-
ارزان فروش
فرهنگ فارسی عمید
کسی که چیزی را به بهای ارزان میفروشد.
-
ازرق پوش
فرهنگ فارسی عمید
۱. صوفی: ◻︎ پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان / رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود (حافظ: ۴۱۴).۲. مکار؛ حیلهگر.
-
اسپیوش
فرهنگ فارسی عمید
= اسفرزه
-
اسروش
فرهنگ فارسی عمید
= سروش
-
اسفیوش
فرهنگ فارسی عمید
= اسفرزه
-
انداوش
فرهنگ فارسی عمید
= انداییدن
-
اندرزنیوش
فرهنگ فارسی عمید
کسی که به نصیحت دیگری گوش دهد و عمل کند؛ اندرزشنونده؛ پندنیوش؛ پندشنو؛ اندرزپذیر.
-
باده فروش
فرهنگ فارسی عمید
فروشندۀ باده؛ میفروش.