چوبداریلغتنامه دهخداچوبداری . (حامص مرکب ) حفاظت و نگهبانی چوب . || عمل و شغل چوبدارکه خرید و فروش گوسفند باشد. || یکی از مشاغل میدان های بارفروشی است . قپانداری . || (اِ مرکب ) حق یا مبلغی که خریدار بعنوان حق توزین به چوبدار (قپاندار) می پردازد. (فرهنگ فارسی معین ).
چوبدار، چوبدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. گلهدار، گوسفنددار، گوسفندفروش ۲. قپاندار ۳. حارس، محافظ ۴. چماقدار
چوبدارلغتنامه دهخداچوبدار. (نف مرکب ) چوب دارنده . دارنده ٔ چوب . (از فرهنگ فارسی معین ). || خادمان سلاطین و وزرا که چوبهای سیمین و زرین در دست دارند. بفارسی آن را چوبکی هم گویند. و بترکی تونقطار بضم تای فوقانی و فتح قاف و طای مهمله به الف و رای مهمله در آخر گویند. (آنندراج ). نوکرهای مخصوص سلا