خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
چون
/čon/
معنی
۱. از آنجا که؛ زیرا: ◻︎ ز تو سام دانم که بُد مردتر / بخست این شهی چون نبد بدگهر (فردوسی۲: ۲۶۱۵).
۲. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ: ◻︎ چون برگ لاله بودهام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی۱: ۸۸).
۳. (حرف، قید) وقتیکه: ◻︎ سخن چون برابر شود با خرد / روان سراینده رامش برد (فردوسی: ۲/۲۰۱).
۴. (قید) [قدیمی] چگونه؟: ◻︎ حافظم در محفلی دُردی کشم در مجلسی / بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم (حافظ: ۷۰۴).
۵. (حرف، قید) [قدیمی] چرا؟: ◻︎ گر در کمال فضل بُوَد مرد را خطر / چون خوار و زار کرد پس این بیخطر مرا؟ (ناصرخسرو: ۱۱).
۶. (قید) [قدیمی] چه؛ چقدر: ◻︎ چون خوش بُوَد نبید بر این تیغ آفتاب / خاصه که عکس آن به نبید اندرون فتید (کسائی: پیشاهنگان شعر فارسی: ۱۳۰).
۷. (حرف، قید) [قدیمی] اگر.
۸. (حرف اضافه) [قدیمی] قریب به؛ در حدودِ.
〈 چونوچرا:
۱. علت.
۲. گفتگو و پرسش دربارۀ سبب و علت امری یا چیزی.
۳. بحث؛ مناظره؛ اعتراض: ◻︎ مزن ز چونوچرا دم که بندۀ مقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت (حافظ: ۱۹۲).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برایاینکه، چونکه، زیرا
۲. چونان، شبیه، مانند، مثل
۳. وقتی، هنگامی
۴. چسان، چطور، چگونه
۵. چو ≠ چرا، برایچه
۶. اگر
۷. تا، تااینکه
دیکشنری
as, because, forasmuch, inasmuch as, since, simply, whereas
-
جستوجوی دقیق
-
چون
لغتنامه دهخدا
چون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی مانند است . (از غیاث اللغات ). مثل و مانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطب...
-
چون
واژگان مترادف و متضاد
۱. برایاینکه، چونکه، زیرا ۲. چونان، شبیه، مانند، مثل ۳. وقتی، هنگامی ۴. چسان، چطور، چگونه ۵. چو ≠ چرا، برایچه ۶. اگر ۷. تا، تااینکه
-
چون
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) čon ۱. از آنجا که؛ زیرا: ◻︎ ز تو سام دانم که بُد مردتر / بخست این شهی چون نبد بدگهر (فردوسی۲: ۲۶۱۵).۲. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ: ◻︎ چون برگ لاله بودهام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی۱: ۸۸).۳. (حرف، قید) وقتیکه: ◻︎ سخن چون برابر شود...
-
چون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) [منسوخ] čun وسیلهای برای خرمنکوبی شامل چند استوانۀ چوبی که بر گرد هر استوانه چند تیغۀ آهنی نصب شده.
-
چون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - (ق .) مانند، مثل . 2 - (حر رب .) وقتی ، هنگامی که . 3 - زیرا، بدین سبب .
-
چون
لهجه و گویش بختیاری
čun (تصویر) چونورگ.
-
چون
لهجه و گویش مازنی
choon کسی که از شدت سرما بی حرکت شود
-
چون
دیکشنری فارسی به انگلیسی
as, because, forasmuch, inasmuch as, since, simply, whereas
-
چون
دیکشنری فارسی به عربی
ک , منذ
-
واژههای مشابه
-
چون زان
لغتنامه دهخدا
چون زان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان . در نزدیک مرز پاکستان واقع شده پنج خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
بی چون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičun ۱. بیمانند؛ بینظیر؛ بیهمتا.۲. (اسم، صفت) از صفات باریتعالی.
-
بی چون
لغتنامه دهخدا
بی چون . (ص مرکب ) بی نظیر و بی مانند. (آنندراج ). بی مثال و بی نظیر و بی شبیه . (ناظم الاطباء). بی مانند و بی نظیر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بی چون
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - بی مانند، بی نظیر. 2 - خدای تعالی .
-
چون کَش
لهجه و گویش بختیاری
čun-kaš (تصویر) چونورگ.