فرهنگ فارسی عمید
۱. از آنجا که؛ وقتیکه: ◻︎ بخت و دولت چو پیشکار توانَد / نصرت و فتح پیشیار تو باد (رودکی۱: ۷۴).۲. چنانکه؛ همانگونه که: ◻︎ بسوزم بر او تیرهجان پدرش / چو کاووس را سوخت او بر پسرش (فردوسی: ۴/۲۰۶).۳. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ: ◻︎ پارسایی چو تو پاکیزهدل پاکنهاد / بهتر آن است که با مردم بد