نق نقلغتنامه دهخدانق نق . [ ن ِ ن ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت طفلی بهانه جو. نام آواز طفل که چیزی را طلبد آهسته و پیوسته ، با آوازی چون گریان . (یادداشت مؤلف ). نغ نغ.
نیک نیکلغتنامه دهخدانیک نیک . (ق مرکب ) به خوبی . کاملاً. به کلی . یک باره : جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک . مولوی .گفت نادر چیز می خواهی ولیک غافل از حکم خدایی نیک نیک . مولوی .<b
prongدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخه، چنگک، چنگال، زبانه، تیزی چنگال، تیزی دندان، شاخه رود یانهر، شعبه، با چنگک صاف کردن، با چنگک سوراخ کردن، دارای چنگک یا چنگال کردن