ژراملغتنامه دهخداژرام . [ ژُ ] (اِخ ) نام پسر آحاب از زوجه ٔ وی ایزابل . او از سال 853 تا 842 ق .م . بر اسرائیل شهریاری داشت . رجوع به یهورام شود.
ژراملغتنامه دهخداژرام . [ ژُ ] (اِخ )نام پسر بزرگ و خلیفه ٔ یهوشافاط. وی از سال 850 - 842 ق .م . مدت هشت سال سلطنت کرد و عتلیا دختر عموی شهریار اسرائیل را به زنی گرفت . رجوع به یهورام شود.
بُرقوزنیreamواژههای مصوب فرهنگستانتمیز کردن سطح آسیبدیده یا سوراخشده پیش از تعمیر کردن یا پنچرگیری
حَمَلAries, Ari, Ramواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی منطقهالبروج بین دو صورت ثور و حوت که به شکل بره یا قوچ تصور میشود
بدکژراملغتنامه دهخدابدکژرام . [ ب َ ک َ ] (ص مرکب ) کسی که هر چیزی را بد سازد و طریقه ٔ عملش بد باشد. (ناظم الاطباء).