ژلالغتنامه دهخداژلا. [ ژِ ] (اِخ ) نام شهری یونانی نشین در جنوب سیسیل قدیم مستعمره ٔ رُدِس . آنجا به دست آمیلکار تسخیر و غارت گردید.
اشتقاق ضربانسازpacemaker lead, pacing leadواژههای مصوب فرهنگستاناتصال بین قلب و منبع نیروی ضربانساز مصنوعی متـ . گیرانۀ ضربانساز
جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
ژلاتینلغتنامه دهخداژلاتین . [ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) اصل آن به زبان لاتین ژلاسیو به معنی انجماد و یخ بستن است و آن ماده ای است شبیه به لرزانک میوه که از الیاف نسوج حیوانات گرفته میشود و برای ساختن چسب ها بکار میرود و در چاپ نیز بکار است .
ژلاتینفرهنگ فارسی عمیدمادهای حاوی پروتئین که در تهیۀ چسب، فیلمهای عکاسی، ژله، و بستنی به کار میرود.
ژلاتینgelatinواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پروتئین که از پوست و استخوان و برخی دیگر از قسمتهای بدن حیوانات به دست میآید
ژلاتینیgelatinous, jellylike, gelatine likeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بافت مادۀ غذایی دارای ژلاتین یا شبیه به آن
ژلنلغتنامه دهخداژلن . [ ژِ ل ُ ] (اِخ ) نام جبار ژِلا و سیراکوز از 490 تا 478 ق .م . وی بر کارتاژیها در هیمر ظفر یافت .
ژلاتینلغتنامه دهخداژلاتین . [ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) اصل آن به زبان لاتین ژلاسیو به معنی انجماد و یخ بستن است و آن ماده ای است شبیه به لرزانک میوه که از الیاف نسوج حیوانات گرفته میشود و برای ساختن چسب ها بکار میرود و در چاپ نیز بکار است .
ژلاتینی شکللغتنامه دهخداژلاتینی شکل . [ ژِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) چیزی که شکل و طبیعت ژلاتین دارد. رجوع به ژلاتین شود.
ژلاشیش دبوزیملغتنامه دهخداژلاشیش دبوزیم . [ ژِ دُ ] (اِخ ) ژُزف بارون دُ. نام ژنرال اتریشی . مولد سال 1801 در پترواراد (اسلاوُنی ) و وفات بسال 1859 م . در اگرام .