قادملغتنامه دهخداقادم .[ دِ ] (اِخ ) کوهکی است نزدیک برقانیه و حفیر خالد نزدیک آن است و گفته اند وادی است . (معجم البلدان ).
قادملغتنامه دهخداقادم . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قدوم . از سفر بازآینده . ج ، قُدُم ، قُدّام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قادمدیکشنری عربی به فارسینزديک , درشرف , اماده اراءه دادن , اينده , بعد , ديگر , پهلويي , جنبي , مجاور , نزديک ترين , پس ازان , سپس , جنب , کنار