کارآزمایی میدانیfield trialواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کارآزمایی بالینی برای واکسنها و داروها و برنامههای پیشگیری و جز آن که به جای اجرا در آزمایشگاه یا سازمانهای ارائهدهندۀ خدمات سلامت، در سطح اجتماع صورت میگیرد
کارآزماییلغتنامه دهخداکارآزمایی . [ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) تجربه . ممارست . تمرین : به کارآزمائی دلش تیز شددر آن عزم رایش سبک خیز شد.نظامی .
کارآزمایلغتنامه دهخداکارآزمای . [ زْ / زِ ] (نف مرکب ) تجربه کننده . مجرب .تجربه کار. ممارس . کارآزمود. کارآزموده : چو گیو و چو رهام کارآزمای چو گرگین و خرّاد فرخنده رای . فردوسی .همی خواهداین پیر کارآ
کارآزماییلغتنامه دهخداکارآزمایی . [ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) تجربه . ممارست . تمرین : به کارآزمائی دلش تیز شددر آن عزم رایش سبک خیز شد.نظامی .
کارآزماییtrial 2واژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ تجربی آیندهنگر و تحلیلی مبتنی بر دادههای اولیۀ جمعآوریشده از افراد یا گروهها
کارآزماییلغتنامه دهخداکارآزمایی . [ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) تجربه . ممارست . تمرین : به کارآزمائی دلش تیز شددر آن عزم رایش سبک خیز شد.نظامی .
کارآزماییtrial 2واژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ تجربی آیندهنگر و تحلیلی مبتنی بر دادههای اولیۀ جمعآوریشده از افراد یا گروهها