کارآمادیonboardingواژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری که از طریق آن کارمندان جدید دانش و مهارتها و رفتارهای لازم برای تبدیل شدن به اعضای مؤثر در سازمان را کسب میکنند و برای کار در فضای جدید آماده میشوند
کارآمدگیلغتنامه دهخداکارآمدگی . [ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل کارآمد : من [معتصم ] او را [ افشین ] هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170).- به کا
کارآمدهلغتنامه دهخداکارآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لایق . مجرب . ورزیده .- به کارآمده ؛ : او زنی داشت سخت به کارآمده و پارسا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). این آزادمرد [