کارجاactivity areaواژههای مصوب فرهنگستانمکانی که فعالیتهایی ازقبیل ابزارسازی یا سلاخی یا تهیۀ غذا در آن انجام میگرفته است
پیکارجولغتنامه دهخداپیکارجو. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) پیکارجوی : سپهبد شگفتی بماند اندر اوبدو گفت کای ماه پیکارجو.فردوسی .
پیکارجویلغتنامه دهخداپیکارجوی . [ پ َ / پ ِ] (نف مرکب ) پیکارجو. که پیکار جوید. که رزم کردن خواهد. که نبرد کردن خواهد. که حرب طلبد : بسی نامدار انجمن شد بر اوی بر آن هفت فرزند پیکارجوی .فردوسی .بر اسبش
وازنش برجاde facto refuse 1واژههای مصوب فرهنگستانرها کردن دستساختهها در زمان متروک شدن محوطة استقراری یا کارجا
وازنة برجاde facto refuse 2واژههای مصوب فرهنگستاندستساختههای رهاشده در زمان متروک شدن محوطة استقراری یا کارجا