کاردگریلغتنامه دهخداکاردگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل کاردگر. شغل کاردسازی داشتن : در «ازجاه » درویشی بود حمزه نام و کاردگری کردی و مرید شیخ بوسعید بود. (اسرار التوحید چ ذبیح اﷲ صفا ص 192). || (اِ مرکب ) دکان و حانوت کاردگر.
غابرووهلغتنامه دهخداغابرووه . [ رو وَ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در سنجاق طرنوه بلغارستان واقع در 37 هزارگزی جنوب غربی آن نزدیک تنگه ٔ مشهور شبقه و روی نهر یانتره که تابع نهر دانوب است . سکنه ٔ آن 6 هزار تن است . چند کلیسا و تفرجگ