کارنامکلغتنامه دهخداکارنامک . [ م َ ] (اِ مرکب ) کارنامه . رجوع به کارنامه و ص 58، 81، 84، 109 کتاب «ایران در زمان ساسانیان » شود.
کارنامکcurriculum vitae, CV 3, résumé 2 (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانچکیدۀ شرح حال افراد شامل مشخصات فردی و پیشینۀ تحصیلی و اطلاعات دیگر
کارنامک ارتخشیر پاپکانلغتنامه دهخداکارنامک ارتخشیر پاپکان . [ م َ ک ِ اَ ت َ رِ پ َ ] (اِخ ) رجوع به کارنامه ٔ اردشیر و صفحات 86، 88، 110، 267 و 297 از فرهنگ ایران باستان ، بخش نخست ، نگارش استاد
کارنامه ٔ اردشیرلغتنامه دهخداکارنامه ٔ اردشیر. [ م َ / م ِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) رجوع به کارنامه ٔ اردشیر پاپکان شود.
کارنامک ارتخشیر پاپکانلغتنامه دهخداکارنامک ارتخشیر پاپکان . [ م َ ک ِ اَ ت َ رِ پ َ ] (اِخ ) رجوع به کارنامه ٔ اردشیر و صفحات 86، 88، 110، 267 و 297 از فرهنگ ایران باستان ، بخش نخست ، نگارش استاد
توضیحنامهcover letter/ covering letterواژههای مصوب فرهنگستاننامهای همراه با مدارکی مانند تقاضانامة شغلی و مقاله و کارنامک حاوی توضیحات بیشتر
بخت اردشیرلغتنامه دهخدابخت اردشیر. [ ب ُ ت ِ اَ دِ ] (اِخ ) نام جایی در ساحل دریای فارس . کریستنسن گوید: بموجب روایت کارنامک اردشیر اول ، یک آتش ورهران در بخت اردشیر که در ساحل دریا ب
پوشنامهواژهنامه آزادمعادل فارسی cover lettre؛ نامه ای که درخواست کنندۀ کار برای معرفی توانایی های خود به کارفرما، به کارنامک (رزومۀ) کاری خود پیوست می کند.
چترنگلغتنامه دهخداچترنگ . [ چ َ رَ ] (اِ) شترنگ .شطرنج . کریستنسن گوید: ...متن بعضی از این رمانها که از تاریخ ساسانیان حکایت میکند و در آخرین قرن سلطنت این دودمان تألیف یافته ،