کوروارلغتنامه دهخداکوروار. [ کورْ ] (ق مرکب ) مانند کور. چون نابینایان : سوی شهر بی نیازی ره بپرس چند گردی کوروار اندر ضلال . ناصرخسرو.ناخنی که اصل کار است وشکارکوژ کمپیری ببرد کوروار.(مثنوی چ رمضانی ص <span
درزۀ کُرهوارspheroidal jointواژههای مصوب فرهنگستانیک دسته شکستگی هممرکز کروی یا بیضوی که پیرامون هستهای متراکم و ریزدانه شکل گرفته باشد