دالان دارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنگهبان کاروانسرا که در دالان کاروانسرا مینشیند و مراقب ورود و خروج مردم و اجناس است؛ سرایدار.
فندقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= کاروانسرا: ◻︎ در فُندُق نو بُوَد دکانش / صد گوزِ دو مغز در دهانش (خاقانی۱: ۲۳۹).
کاروان سرافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ساختمانی بزرگ در داخل شهر یا میان راه که کاروانها در آنجا اقامت میکردند؛ کاروانخانه.۲. [عامیانه، مجاز] جایی که رفتوآمد در آن زیاد است: خانهٴ ما کاروانسر