لغتنامه دهخدا
کورنش . [کُرْ ن ِ ] (ترکی ، اِ) کرنش . خم شده سلام کردن . (غیاث ). نوعی از آداب که سلاطین را کنند و با کردن مستعمل است . (آنندراج ). سجده و تعظیم و تکریم و عبادت و ستایش و خم شده ستایش کردن و به خاک افتادن . (ناظم الاطباء). تعظیم . تکریم . سجده . به خاک افتادن . (فرهنگ فارسی