کار بستنفرهنگ انتشارات معین(بَ تَ)(مص م .)1 - استعمال کردن . 2 - عمل کردن ، به جا آوردن ، اجرا کردن .
کار بستنلغتنامه دهخداکار بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) اِعمال . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). استعمال . (زوزنی ). ایجاف . (ترجمان القرآن ). بعمل آوردن . (آنندراج ). بجای آوردن . اج
کمر بستنلغتنامه دهخداکمر بستن . [ ک َ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کمربند بر میان بستن : کمرش دیدی و شاهانه کمر بسته همی دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر. فرخی .راست گفتی سفندیارستی بر
اقتصاد کاربردیapplied economicsواژههای مصوب فرهنگستانبه کار بستن نظریهها و اصول علم اقتصاد در وضعیت واقعی با هدف پیشبینی پیامدهای بالقوه
تربیت شنوایی 1auditory trainingواژههای مصوب فرهنگستانبه کار بستن روشهای توانبخشی شنوایی برای استفادۀ بهینۀ فرد از باقیماندۀ شنوایی