کاس ساندرلغتنامه دهخداکاس ساندر. (اِخ ) دختر «پریام » و «اکوب » (در اساطیر). وی ازافولون «آپولون » موهبت پیشگوئی و خبر دادن از آینده را کسب کرد. سپس نسبت به خداوند قصور ورزید. و «آپولون » مصمم شد از او انتقام بگیرد و از آن پس کسی به پیشگوئیهای او اعتماد نکرد. در سقوط شهر «تروا» که وی آن را بیهوده
کش کش کشلغتنامه دهخداکش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
کاس ساندروسلغتنامه دهخداکاس ساندروس . (اِخ ) پادشاه مقدونی پسر «انتیپاتروس » (حوالی 354 - 297 ق . م .). وی یونان را در فتح «مگالوپولیس » مطیع کرد (318) و با«تسالونیس » خواهر اسکندر کبیر ازدواج نمود.
کاسلغتنامه دهخداکاس . (اِ) بمعنی کوس باشد که نقاره ٔ بزرگ است . (برهان ) : هم او ریخت در طاس حکمت زلال هم او کوفت بر کاس دولت دوال . امیرخسرو دهلوی .|| خوک . (لغت فرس اسدی ). بمعنی خوک نر هم آمده است که جفت خوک باشد . (برهان ). ||
درکاسلغتنامه دهخدادرکاس . [ دَ ] (اِخ ) از دهات بهرستاق لاریجان مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 114 و ترجمه ٔ آن ص 154).
دکاسلغتنامه دهخدادکاس . [ دُ ] (ع اِ) خواب که غلبه کند بر کسی . (منتهی الارب ).نعاس و چرت . (از اقرب الموارد). پینکی . خواب سبک .
پیریکاسلغتنامه دهخداپیریکاس . (اِخ )کلمه در وندیداد معنی جاودان از جنود اهرمن (انگره مینیو = خرد خبیث ) دارد. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 17). و رجوع شود به ترجمه ٔ ایران چ 2 ص <span c
زاکاتکاسلغتنامه دهخدازاکاتکاس . [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از ولایات جمهوری مکزیک و محل مهم استخراج نقره است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
زاکاتکاسلغتنامه دهخدازاکاتکاس . [ ت ِ ] (اِخ ) پایتخت جمهوری زاکاتکاس است . این شهر مرکز مهم معادن این ولایت و مشتمل بر دیرها و کنیسه های بزرگ و زیبا است در یکی از کنیسه های زیبای آن دو آجر نقره (معمودیه ) بکار رفته است . کالینس نیز در اهمیت تالی آن است و واقع بر کنارنهری بهمین نام میباشد. سکنه ٔ