کاس پشتگویش بختیاریلاکپشت، سنگپشت (به باور مردم لرستان، لاکپشت، زنى بوده که هنگام پختن نان فرزند کوچکش ادرار کرده، چون دسترسى به چیزى نداشته او را با خمیر نان تمیز کرده و در دم به لاکپشت تبدیل شده است و سفره نان او به لاک و چانههاى خمیر هم به لکههاى روى لاک تبدیل شده است. به همین سبب است کهکودکان این حیوان بىآزار را گ
کش کش کشلغتنامه دهخداکش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
کاسه پشتلغتنامه دهخداکاسه پشت . [ س َ / س ِ پ ُ ] (اِ مرکب ) لاک پشت و کشف را گویند. (برهان ). سوراخ پا. سولاخ پا. باخه . سلحفات : لقمه خور چرب کرد، زو فلک کاسه پشت ورنه شدی خشک شیر دایه ٔ اطفالگان . سیف اسفرن
کاسلغتنامه دهخداکاس . (اِ) بمعنی کوس باشد که نقاره ٔ بزرگ است . (برهان ) : هم او ریخت در طاس حکمت زلال هم او کوفت بر کاس دولت دوال . امیرخسرو دهلوی .|| خوک . (لغت فرس اسدی ). بمعنی خوک نر هم آمده است که جفت خوک باشد . (برهان ). ||
درکاسلغتنامه دهخدادرکاس . [ دَ ] (اِخ ) از دهات بهرستاق لاریجان مازندران . (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 114 و ترجمه ٔ آن ص 154).
دکاسلغتنامه دهخدادکاس . [ دُ ] (ع اِ) خواب که غلبه کند بر کسی . (منتهی الارب ).نعاس و چرت . (از اقرب الموارد). پینکی . خواب سبک .
پیریکاسلغتنامه دهخداپیریکاس . (اِخ )کلمه در وندیداد معنی جاودان از جنود اهرمن (انگره مینیو = خرد خبیث ) دارد. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 17). و رجوع شود به ترجمه ٔ ایران چ 2 ص <span c
زاکاتکاسلغتنامه دهخدازاکاتکاس . [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از ولایات جمهوری مکزیک و محل مهم استخراج نقره است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
زاکاتکاسلغتنامه دهخدازاکاتکاس . [ ت ِ ] (اِخ ) پایتخت جمهوری زاکاتکاس است . این شهر مرکز مهم معادن این ولایت و مشتمل بر دیرها و کنیسه های بزرگ و زیبا است در یکی از کنیسه های زیبای آن دو آجر نقره (معمودیه ) بکار رفته است . کالینس نیز در اهمیت تالی آن است و واقع بر کنارنهری بهمین نام میباشد. سکنه ٔ