پیکاسولغتنامه دهخداپیکاسو. [ س ُ ] (اِخ ) نقاش معروف معاصراسپانیایی مقیم فرانسه . مولد مالاگای اسپانیا بسال 1881 م . یکی از ارکان مکتب کوبیسم . وی بسال 1937 در صف جمهوریخواهان علیه فاشیست ها و فرانکو مبارزه کرد وسرانجام بفرانسه
پیکاشولغتنامه دهخداپیکاشو. [ ش ُ ] (اِخ ) یکی از قلل معروف سلسله ٔجبال سیرانواده واقع در خطه ٔ اندلس (اسپانیا) دارای 3470 گز بلندی . (قاموس الاعلام ترکی ).
کاپسیولغتنامه دهخداکاپسیو. [ ی ُ ] (اِخ ) حاکم نشین کانتن «ژیروند» بخش «لانگن ». واقع در ساحل «گانیر»، شعبه ٔ جنوبی «گارُن ». جمعیت آن 1638 تن است . دارای راه آهن ، رزین ، عطر و تربانتین .
کاسولغتنامه دهخداکاسو. (اِ) پارچه ای که بر سر دسته چوبی بند کرده و آن را تر نموده نانواها تنور نانوائی را بدان تر میکنند. (ناظم الاطباء).
کاسفلغتنامه دهخداکاسف . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوه پایه ٔ بخش بردسکن شهرستان کاشمر، واقع در 25هزارگزی شمال باختری بردسکن . و 15هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی بردسکن . کوهستانی و گرمسیر و دارای 841</spa
کاشفلغتنامه دهخداکاشف . [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران است . وی «قاضی محمد شریف » شهرت داشته ، و شغلش قضاوت بوده است ، از اوست :ز مژگان خونین خود شرمسارم چو صاحب مصیبت ز دست حنائی .(قاموس الاعلام ترکی ).
کاشفلغتنامه دهخداکاشف . [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران و از اهالی اصفهان و نامش ، آقا اسماعیل بن حیدر است . آبا و اجدادش معمار بوده و ملوک صفوی را خدمت میکرده اند خود او هم به شاه عباس انتساب داشته و به هجویات خود شهرت پیدا کرده است . از اوست :هر جلوه که آن قد دل آرا دارددر صفحه ٔ
کاشفلغتنامه دهخداکاشف . [ ش ِ ] (ع ص ) ج ، کاشفین ، کَشَفَة. پیداکننده و برهنه کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آشکارکننده و گشاده و برهنه نماینده . (ناظم الاطباء). پدیدآورنده . ظاهرکننده . بروزدهنده . معلن . مظهر. مفسر : گرچه از یک وجه منطق کاشف است لیک از ده وجه پ
کاشففرهنگ فارسی عمید۱. کشفکننده؛ آنکه برای اولین بار به وجود چیزی پی میبرد.۲. برهنهکننده؛ آشکارکننده.۳. پدیدآورنده.
متکاشفلغتنامه دهخدامتکاشف . [ م ُ ت َ ش ِ ](ع ص ) آن که بهمدیگر آشکار کند عیب را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . عیب هم را بریکدیگر کشف کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به تکاشف شود.
کاشفلغتنامه دهخداکاشف . [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران است . وی «قاضی محمد شریف » شهرت داشته ، و شغلش قضاوت بوده است ، از اوست :ز مژگان خونین خود شرمسارم چو صاحب مصیبت ز دست حنائی .(قاموس الاعلام ترکی ).
کاشفلغتنامه دهخداکاشف . [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران و از اهالی اصفهان و نامش ، آقا اسماعیل بن حیدر است . آبا و اجدادش معمار بوده و ملوک صفوی را خدمت میکرده اند خود او هم به شاه عباس انتساب داشته و به هجویات خود شهرت پیدا کرده است . از اوست :هر جلوه که آن قد دل آرا دارددر صفحه ٔ
کاشفلغتنامه دهخداکاشف . [ ش ِ ] (ع ص ) ج ، کاشفین ، کَشَفَة. پیداکننده و برهنه کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آشکارکننده و گشاده و برهنه نماینده . (ناظم الاطباء). پدیدآورنده . ظاهرکننده . بروزدهنده . معلن . مظهر. مفسر : گرچه از یک وجه منطق کاشف است لیک از ده وجه پ
تکاشفلغتنامه دهخداتکاشف . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) آشکارا شدن عیب بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). لوتکاشفتم ما تدافنتم ؛ ای لوانکشف عیب بعضکم لبعض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).