کافِ جرقهspark gap 2واژههای مصوب فرهنگستانآرایهای از دو الکترود که میتوان با اعمال ولتاژ در فضای میدان آنها جرقه ایجاد کرد
قاف به قافلغتنامه دهخداقاف به قاف . [ ب ِ ] (ق مرکب ) کران تا کران : روی گیتی پر از سلف شد و لاف همه زرق است و شید قاف به قاف . اوحدی .گرم این است رفته قاف به قاف بی سؤال و جواب و منت و لاف .اوحدی .
قاف تا قافلغتنامه دهخداقاف تا قاف . (ق مرکب ) قاف به قاف . کران تا کران . از یکسر تا سر دیگر این جهان . (امثال و حکم دهخدا). تمام جهان . (آنندراج ) : جهان قاف تا قاف پر نور کردبه هر جا که بد ماتمی سور کرد. فردوسی .قاف تا قاف همه ملک جهان
اتاقک لوکوموتیوlocomotive cabواژههای مصوب فرهنگستاناتاقکی در لوکوموتیو که در آن خدمه، قطار را هدایت میکنند
چایخانۀ بینراهیtransport cafeواژههای مصوب فرهنگستانمحلی برای عرضۀ چای و نوشیدنیهای معمولی دیگر در کنار جاده بهویژه برای رانندگان ماشینهای سنگین