کنابلغتنامه دهخداکناب . [ ک ِ ] (ع اِ) سر شاخ خرما یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). سر شاخ و سر شاخ خرمابن . (ناظم الاطباء). || خوشه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کونابلغتنامه دهخداکوناب . (اِ مرکب ) آبی که از آب دادن کردها و سیراب شدن آن به زمین زیردست نشیند. آبی که از زراعت و مزرعه ٔ دیگر زهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کانبلغتنامه دهخداکانب . [ ن ِ ] (ع ص ) مرد سیرشکم . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (منتهی الارب ). || آنکه پس از فقر بی نیاز باشد. (اقرب الموارد). || غلیظ و ستبر. (ناظم الاطباء).
قانبلغتنامه دهخداقانب . [ن ِ ] (ع ص ) گرگ بابانگ . || برید شتاب رو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قیناب . (منتهی الارب ).