پوشَن چاهwell casing, casingواژههای مصوب فرهنگستانلولهای با قطر زیاد از فلز یا پلاستیک یا الیاف که آن را همزمان یا پس از حفاری در چاه گمانه قرار میدهند و با سیمان به دیوارههای چاه میچسبانند تا مانع از ریزش چاه یا هدررفت گل حفاری یا ورود سیالهای دیگر به درون سازندهای تراوا شود
پیت کتابیjerry can/jerrycan/jerri canواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای پلاستیکی یا فلزی، با سطحِمقطع مستطیلشکل یا چندضلعی و اضلاع تخت که برای انبار کردن و حمل مایعات کاربرد دارد
قوطی کلیددارkey-opening can, Packer's canواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قوطی کنسرو که با استفاده از کلید مخصوصی که بر روی آن است باز میشود
قان قانلغتنامه دهخداقان قان . (مغولی ، اِ) ریشه ٔ کلمه ٔ خاقان است و آن مخفف قان قانات است و لقبی است مخصوص شاهان و بزرگان مغول . (النقود العربیه ص 134).
کان شناسیلغتنامه دهخداکان شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) آشنایی به معادن . دانشی که از راه آن به وجود و چگونگی بهره برداری کانها پی توان برد.
معدن شناسلغتنامه دهخدامعدن شناس . [ م َ دَ / دِ ش ِ ] (نف مرکب ) کان شناس . آنکه معدنهای گوناگون را شناسد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کانلغتنامه دهخداکان . (اِ) معدن . (از برهان ) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (شعوری ج 2 ص 252). آنجایی از زیرزمین که از آن فلزات و شبه فلزات استخراج میکنند و آنجای از کوه که از آن سنگ برمیدارند. (ناظم الاطباء). جای بودن وپیدا
کانلغتنامه دهخداکان . (اِخ ) حاکم نشینی است در کالوادس واقع در 224 کیلومتری پاریس که 68000 تن سکنه دارد.
درازپیکانلغتنامه دهخدادرازپیکان . [ دِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) که پیکان دراز و طویل دارد: تیری درازپیکان .
دراکانلغتنامه دهخدادراکان . [ ] (اِخ ) از نواحی دارابجرد بوده است که در فارسنامه ٔ ابن البلخی (ص 131) چنین توصیف شده است : حسو و دراکان و مص و رستاق الرستاق ، این جمله از نواحی دارابجرد است و هوای آن گرمسیر است و درختان خرما باشد و آب روان و دیگر میوه ها باشد.
دریجه کانلغتنامه دهخدادریجه کان . [ دَ ج َ ] (اِخ ) دریجق که قریه ای است . (از الانساب سمعانی ). رجوع به دریجق شود.
کانلغتنامه دهخداکان . (اِ) معدن . (از برهان ) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (شعوری ج 2 ص 252). آنجایی از زیرزمین که از آن فلزات و شبه فلزات استخراج میکنند و آنجای از کوه که از آن سنگ برمیدارند. (ناظم الاطباء). جای بودن وپیدا
درکانلغتنامه دهخدادرکان . [ ] (اِخ ) شهری است بر حد میان پارس و کرمان و منزل کاروان است و سردسیر است . (حدود العالم چ دانشگاه ص 136).