کاهالغتنامه دهخداکاها. (اِخ ) مخفف کهیعص . (کاف ها یا عین صاد) که کلمه ٔ اول از نخستین آیه ٔ سوره ٔ مریم است ؛ کهیعص ذکر رحمة ربک عبده زکریا : خاک مشکین که ز درگاه رسول آورده ست حرز بازوش چو الکهف و چو کاها بینند.خاقانی .
قاه قاهلغتنامه دهخداقاه قاه . (اِ صوت ) خندیدن به آواز بلند را گویند. (برهان ). قهقهه . (حاشیه ٔ برهان دکتر معین ) : زده خنده بر روی خواهندگان دهان زر از جودتو قاه قاه .کمال الدین اسماعیل .
کاهانلغتنامه دهخداکاهان . (نف ، ق ) در حال کاستن . (یادداشت مؤلف ). کاهنده . کم کننده . کوتاه کننده .- عمرکاهان ؛ کاهنده ٔ عمر. مرگ آور. کوتاه کننده ٔ زندگانی : اژدها گرچه عمرکاهان است هم نگهبان گنج سلطان است . <p class="author"
کاهانیدنلغتنامه دهخداکاهانیدن . [ دَ ] (مص ) کاستن . کم کردن . (یادداشت مؤلف ) : مرد برخاست و می گفت واﷲ که از این بنکاهانم و در این نیفزایم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
مشکینلغتنامه دهخدامشکین . [ م ُ / م ِ ] (ص نسبی ) هر چیز مشک آلود را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مشک آلود. (ناظم الاطباء). که بوی مشک دارد. مانا به مشک : گوید که مرا این می مشکین نگواردالا که خورم یاد شه عادل و مختار. <p cla
کاهانلغتنامه دهخداکاهان . (نف ، ق ) در حال کاستن . (یادداشت مؤلف ). کاهنده . کم کننده . کوتاه کننده .- عمرکاهان ؛ کاهنده ٔ عمر. مرگ آور. کوتاه کننده ٔ زندگانی : اژدها گرچه عمرکاهان است هم نگهبان گنج سلطان است . <p class="author"
کاهانیدنلغتنامه دهخداکاهانیدن . [ دَ ] (مص ) کاستن . کم کردن . (یادداشت مؤلف ) : مرد برخاست و می گفت واﷲ که از این بنکاهانم و در این نیفزایم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
دستگاه بینالمللی یکاهاinternational system of unitsواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی از یکاها که در آن طول، زمان، جِرم، جریان الکتریکی، دما، شدت درخشش و مقدار ماده کمیتهای اصلیاند و یکای آنها بهترتیب متر، ثانیه، کیلوگرم، آمپر، کلوین، کاندلا و مول است